مادرانه -گذر |
Saturday, August 04, 2007
● مامان:چه قدر عالي فلوت مي زني استعداد موسيقيت عاليه پسرم
فسقلي:نه مامان استعداد من عالي نيست خاله خيلي خوب ياد مي ده □ نوشته شده در ساعت 7:31 PM
● فسقلي:بابا به نظر تو پدر تو در ميارم مودبانه تره يا باباتو در ميارم
........................................................................................بابا:فرق نمي کنه دوتاش بي ادبانه است فسقلي:نه من فکر ميکنم پدرتو در مي ارم مودبانه تره آخه توش از پدر استفاده شده □ نوشته شده در ساعت 7:29 PM Wednesday, February 28, 2007
● ازش می پرسم مامان بزرگ که شدی می خوای چی کاره بشی
می گه نمی دونم هنوزراجع بهش فکر نکردم □ نوشته شده در ساعت 6:37 PM
● فسقلی عاشق شده .عاشق يکی از دخترای گروه آبی
........................................................................................می گم نامان چه جوری انتخابش کردی ؟از اخلاقش خوشت اومده می گه نه مامان من نمی شناسمش ولی به نظرم خوشگله □ نوشته شده در ساعت 6:34 PM Tuesday, January 09, 2007
● قرار بود برای مهد یه داستان بگه که من بنویسم راجع به احترام به بزرگترها
........................................................................................داستان خیلی ساده بود با یه پسر به نام سامان که مثلا سلام نمی کرد و به پلیس هم گفت به تو چه خلاصه خاله سامان رو می بینه و می گه وای وای چه بی ادب شدی تازگیها و سامان می گه ببخشید داستان رو که گفت ازش پرسیدم تو هم مثل سامان این قدر حرف گوش کن هستی گفت نه مامان سامان خجالتیه برا همین زود حرف گوش می کنه □ نوشته شده در ساعت 7:04 PM
|
|