| مادرانه -گذر |
|
Friday, February 28, 2003
● اونروز مي خواست بره روي ميز گفتيم كار خوبي نيست نميشه.يه كم بهش برخورد .بعد برا اينكه هم از دلش در بيارم هم بيشتر يادش بمونه گفتم بيا يه بازي جالب .من يه كاري رو مي گم تو بگو خوبه يا بده.بعد گفتم روي ميز رفتن كار خوبيه يا كار بد ديدم با اعتماد به نفس تمام گفت كار خوبيه.بعد گفتم آدم دستشو بكنه تو دماغش چي گفت كار خوبيه .منو بگو يه لحظه شك كردم نكنه اين مفهومو اشتباه ياد گرفته برا همينم گفتم مامان عصباني بشه داد بزنه كار خوبيه كه يهو جواب داد نه كار بديه و خيال منو از بابت اينكه مفاهيم خوب و بد رو درست مي دونه راحت كرد
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 11:53 PM >
Comments:
Post a Comment
|
|