مادرانه -گذر
Monday, September 08, 2003

هفته پيش يه شب شام زرشك پلو با مرغ داشتيم غذاشو كه خورد دو تا از استخوناي مرغ رو برداشت . گفت اينا رو ببرم خونه مادر جون بدم گربه بخوره .من كه مي دونستم بحث كررن و دليل اوردن براي اينكه حالا شبه نميشه و اين حرفا فايده نداره گفتم مامان اين استخونا خراب ميشه بهت يه كيسه پلاستيك مي دم بزاريشون توش بعد بزاريم توي يخچال تا خراب نشه هروقتم رفتيم خونه مادر جون ببر براي گربت .....
خلاصه گذشت و ديگه سراغشو نگرفت تا امروز صبح كه تو ماشين مي رفتيم بهم گفت ديدي چي شد استخونا رو نيووردم حالا جواب گربه رو چي بدم



........................................................................................

>
Comments: Post a Comment
(0) comments
Home