مادرانه -گذر
Sunday, May 25, 2003

با هم رفتيم فروشگاه خريد كنيم ازاول فروشگاه هي چيپس و پفك ديد و گفت از اينم بخريم هي منم گفتم الان اومديم چايي بخريم.لازانيا بخريم.ماكاروني بگيريم و اونم قانع مي شد و كمك من چيزايي كه لازم داشتيم بر مي داشت و مي ريخت تو سبد.تا رسيديم به صندوق و من چيز ها رو يكي يكي مي ذاشتم پيش صندوق دار تا حساب كنه.نزديك صندوق يه سبد شيرين عسل بود.يهو ديدم مثل فرفره يه شيرين عسل برداشت و گزاشت روي ميز و گفت اومديم يه كلوچه هم بخريم




........................................................................................

>
Comments: Post a Comment
(0) comments
Home