مادرانه -گذر
Friday, May 02, 2003


برديمش پارك بادي از ذوقش همين طور مي خنديد بعد كه اومده بود بيرون مي گفت خيلي كيف مي داد ها.از اونجا هم رفتيم رستوران كه فقط كباب داشت.زياد خوشش نيومد و چيزي نخورد .عصري با يه حالت دلگيري مي گفت چرا برا من پيتزا نياوردن وهمسر عاقلم به جاي اينكه براش توضيح بده كه اونجا پيتزا نداشت گفت آخه تو به آقا هه نگفتي كه پيتزا مي خواي گفتي پسرم گفت :نه نگفتم و اين حوري توپ افتاد تو زمين خودش.




........................................................................................

>
Comments: Post a Comment
(0) comments
Home